وقتی نویسنده‌ی دایی‌جان ناپلئون نیز تصفیه‌ی انقلابی شد/ نامه‌ی گلایه‌آمیز ایرج پزشک‌زاد به وزیر خارجه‌ی دولت موقت

ظاهرا من ناچیز ایرج پزشک‌زاد هم یکی از مدیران برکنارشده هستم… اگر قلم زدن من می‌توانست بدون اسارت قلم این لقمه‌نان درویشی را که هیچ‌وقت بیش از آن نخواسته‌ام و نداشته‌ام،‌ تامین کند، سال‌ها بود که این کاخ به‌ظاهر آرام و نظیف ولی به باطن بسیار آلوده را ترک کرده بودم… چون عنوان پرعزت و افتخار رهبر جبهه ملی را دارید و یادگار پیرمرد عزیز من مصدق جاودانی هستید و از طرفی مبعوث رهبر بزرگ انقلاب امروز ایران، شما را می‌بخشم.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در اوایل اسفند ۱۳۵۷ حدود دو هفته پس از پیروزی انقلاب، ایرج پزشک‌زاد، خالق رمان معروف دایی‌ جان ناپلئون که در وزارت خارجه سمت سرپرست یکی از اداره‌ها را به عهده داشت، توسط دکتر کریم سنجابی، وزیر امور خارجه‌ی دولت موقت مورد تصفیه‌ی انقلابی قرار گرفت. او در واکنش به این اقدام طی نامه‌ای سرگشاده به وزیر خارجه در کیهان به این موضوع اعتراض کرد. متن نامه‌ی او که روز شنبه ۱۲ اسفند ۵۷ در صفحه‌ی شش روزنامه‌ی کیهان منتشر شد به این شرح بود:

«به دنبال احضار ۳۶ نفر از سفیران و ۱۱۴ نفر از ماموران ساواک از سفارتخانه‌ها، دو نفر از معاونین و شش تن از مدیران وزارت امور خارجه از کار برکنار شدند.»

این تقریبا کلمه به کلمه‌ی متن خبری است که از طرف وزارت خارجه در جراید منتشر شد و ظاهرا من ناچیز ایرج پزشک‌زاد هم یکی از مدیران برکنارشده هستم.

نه موضوع برکناری، بلکه نحوه‌ی تنظیم خبر مجبورم می‌کند برخلاف میل و شیوه‌ام بعد از سی سال قلم زدن، برای اولین بار درباره‌ی خودم، ولی نه به خاطر خودم، قلم بزنم و این پس از تردید بسیار است. در واقع آیا شایسته است که در چنین موقعیت خطیری قلمی به جای گردش در خدمت مردم، به صاحب قلم بپردازد؟ ولی از طرفی آیا رواست ساکت بنشینیم و بگذاریم مرد وطن‌دوست و منزهی چون دکتر سنجابی در اولین قدم‌های خود، احتمالا به راهنمایی افراد ناآگاه یا خدای‌نکرده مغرض به بی‌راهه برود؟

آقای دکتر سنجابی شما مرا خوب نمی‌شناسید. پس خود را به شما معرفی می‌کنم. من فرزند ملت ایرانم. با مردم و در کنار مردم زندگی کرده‌ام. عضویت من در وزارت امور خارجه اگر نگویم از بد حادثه بوده لااقل یک حادثه بوده است. هرکس باید از جایی لقمه‌نانی بخورد. اگر قلم زدن من می‌توانست بدون اسارت قلم این لقمه‌نان درویشی را که هیچ‌وقت بیش از آن نخواسته‌ام و نداشته‌ام،‌ تامین کند، سال‌ها بود که این کاخ به‌ظاهر آرام و نظیف ولی به باطن بسیار آلوده را ترک کرده بودم.

من اهل قلم بوده‌ام و هستم. شما می‌توانید دوره‌ی مجله‌ی فردوسی و روزنامه‌های کیهان و اطلاعات از سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا امروز را ورق بزنید. بیست‌وپنج سال از آن موقع می‌گذرد. در طول این سال‌ها هر وقت ممکن بوده است قلم من در مبارزه با فساد و پلیدی و ستم کار کرده است. کارِ اصلی من خدمت در وزارت خارجه نبوده است؛ من در خدمت ملت بوده‌ام و پیش کارفرمایم شرمنده نیستم.

اما در وزارت خارجه هم همان‌طور که احتمالا شنیده‌اید، هرکس دو پرونده‌ی مجزا دارد: یکی پرونده‌ی کارگزینی و دیگری پرونده‌ی راهرو. آن‌چه معمولا در پرونده‌ی کارگزینی ثبت نشده در پرونده‌ی راهروها منعکس است. پرونده‌ی کارگزینی من در اختیار شماست و یقینا آن را ورق زده‌اید. قاعدتا باید از خود پرسیده باشید چرا حدود هشت سال در پست سرپرستی ادارات مختلف درجا زده است؟ چرا در حالی که غالب هم‌دوره‌های او دوره‌ی سفارت دوم را طی می‌کنند، او نزدیک ده سال است در مرکز خدمت می‌کند و به ماموریت که به زعم بسیاری تنها تحفه‌ی این وزارت است اعزام نشده است؟ در این سال‌ها چطور با سختی و تنگ‌دستی ساخته است؟

اگر جواب سوالات خود را نیافته‌اید می‌توانید به پرونده‌ی راهروی من مراجعه کنید. صف آن‌هایی را که بدون شک اکنون به دورتان حلقه زده‌اند بشکافید، آن‌هایی که متخصص اجتماع به دور منبع قدرت با هدف مشخص فاصله انداختن بین رئیس و مرئوسان هستند. خودتان را از حلقه‌ی آن‌ها بیرون بیندازید، از طبقه‌ی سوم پایین بیایید و پا به راهروهای طبقات زیرین کاخ بگذارید، در میان نسل جوان پاکیزه و پاک‌دل و پاک‌نهادی که همگی از هر گروه و رسته کم و بیش ستم و تبعیض و فشار طبقه‌ی حاکم را تحمل کرده‌اند گردش کنید و از آن‌ها بخواهید که پرونده‌ی راهروی مرا برای شما بگشایند. جواب سوالات خود را خواهید یافت. آن‌ها به شما خواهند گفت که زحمت اضافی کشیده‌اید، چون ایرج پزشک‌زاد سال‌هاست که برکنار است. آن‌ها به شما توضیح خواهند داد که او از عزیزکرده‌های دستگاه هیچ خرتر نیست.

آن‌ها به شما یادآوری خواهند کرد که گردانندگان دستگاه به این نتیجه رسیده بودند که او میل ندارد به سفارت برود به دلیل آن‌که تیسمار سرلشکر فلان طبیب مخصوص یا امیرهوشنگ فلان پیش‌خدمت مخصوص یا والاحضرت شاهدخت توصیه‌ی او را نمی‌کنند. آقای دکتر سنجابی! چون عنوان پرعزت و افتخار رهبر جبهه ملی را دارید و یادگار پیرمرد عزیز من مصدق جاودانی هستید و از طرفی مبعوث رهبر بزرگ انقلاب امروز ایران، شما را می‌بخشم؛ اما از آن‌جا که در همه‌ی عمر در برابر هیچ شاه و وزیری برای هیچ پستی سر خم نکرده‌ام، مسلما امروز هم چنین نخواهم کرد و پرونده‌ی کسالت‌انگیز وزارت امور خارجه برای من بسته می‌شود.

گرچه گردآلود فقرم، شرم باد از همتم/ گر به آب چشمه‌ی خورشید دامن تر کنم

وقتی نویسنده‌ی دایی‌جان ناپلئون نیز تصفیه‌ی انقلابی شد/ نامه‌ی گلایه‌آمیز ایرج پزشک‌زاد به وزیر خارجه‌ی دولت موقت

۲۵۹۵۷

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا