چرا گاهی تصور میشود که زبان دین، تناقض‌آمیز است؟

مبلغ نوشت: سیدحسین مرکبی پژوهشگر فلسفه دین و قرآن‌پژوه میگوید: در گزاره‌های تجربه‌ناپذیر از جمله در زبان دین، لباسی بر تن واقعیت دوخته می‌شود و لذا مستقیما به واقعیت ارجاع داده نمی‌شود. در نتیجه شیوه ارجاع زبان دینی به واقعیت منعطف است .

به گزارش «مبلغ»- جلسۀ اول درس‌گفتار استعاره در زبان دین: مروری گذرا با تدریس سیدحسین مرکبی (پژوهشگر فلسفه دین و قرآن‌پژوه) روز دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲ در شبستان باشگاه اندیشه برگزار شد. این گزارش به‌قلم علیرضا دهقانی (دبیر مدرسه مطالعات دین باشگاه‌اندیشه) تقدیم حضورتان می‌شود:

ارائه‌ی امروز دو بخش خواهد داشت؛ بخش نخست توضیح زبان دین براساس مدخل زبان دین دانشنامه فلسفی استنفورد است . بخش دوم وارد کتاب استعاره و زبان دین خواهیم شد و استعاره در سنت ارسطویی را مطابق کتاب به‌نحوی گذرا مرور خواهیم کرد.

زبان دین کاربست دین در زبان‌های طبیعی است، به‌نحوی‌که گزاره‌ها ربطی مستقیم به ساحت الوهی و الاهیاتی داشته باشد و البته لزومی ندارد که مستخرج از متن مقدس باشد؛ مثلا «خدا مهرورز است» و «خدا قادر مطلق است». برای فهمیدن چیستی زبان دین به نظریه ارزش اسمی گزاره‌ها باید توجه کنیم. این نظریه سه ویژگی را برای گزاره‌ها ازجمله گزاره‌های مندرج در ساحت دین درنظر می‌گیرد. اولاً گزاره‌های استعاری با مضمون مستقیماً مرتبط به ساحت الوهی، گزاره‌اند؛ یعنی موضوع و محمول و نسبت دارند و محتمل الصدق و الکذب اند. دوم آنکه احتمالاً از باور گوینده خبر می‌دهند. سوم آنکه گزاره‌هایی توصیفی‌اند و لذا قابلیت بسط توصیفی مانند سایر گزاره‌ها دارد. مثلا وقتی می‌گوییم آب در دمای 100 درجه می‌جوشد از آن مدلول‌های دیگری به دست می‌آید و احتمالاً گزاره‌های هم‌جوارش را تصدیق یا تکذیب می‌کند.

حال می‌خواهیم ببینیم از نقض هریک از ویژگی‌ها/ پیش‌فرض‌های بالا چه نظریات و مکاتبی به دست می‌آید. توجه کنیم که این نتایج با یکدیگر هم‌پوشانی هم دارند و نظریاتی مستقل از یکدیگر الزاماً نیستند. از نقض ویژگی اول به نظریه‌های زیر می‌رسیم:

1. گزارۀ «خدا ارحم‌الراحمین است» یک گزاره است، ولی معرفتی درون آن نیست. در واقع ماهیت انشایی دارد؛ یعنی فرمان می‌دهد اگر می‌خواهید خدایی باشید مهربان باشید. هیچ اشاره و اخباری به خدا ندارد. قائلین به زبان دین غیرشناختاری از جمله بریس ویت این نظر را می‌پذیرند. آن‌ها می‌گویند سخن حامل معنا نیست بلکه کنشی تهییج‌کننده است. از نقض شرط اول این را نتیجه می‌گیرند.

2. نظریه دیگر مترتب بر نقض شرط اول معتقد به پارادوکسیکال بودن زبان دین است و جوهر زبان دین تناقض‌گویی است.

3. نظریه دیگری که به دست می‌آید، انواع و اقسام مکاتب فروکاست‌گرایانه است. گزاره‌هایی مانند «خدا مهربان و قادر مطلق است» از اول قرار نبوده معنا و معرفتی به واقعیت افاده کند؛ بلکه از حال خوش گوینده حکایت می‌کند. در واقع وضعیت سوژه گوینده را بیان می‌کند. مثلا «در نمازم خم ابروی تو یادم آمد» هیچ اخباری از واقع ندارد بلکه حاکی از حال خودش گوینده است. این نظریه گزاره‌های دینی را به گزاره‌های صادق غیردینی -مثلاً نوروساینتیفیک- را فرومی‌کاهد.

چرا گاهی تصور میشود که زبان دین، تناقض‌آمیز است؟

حال ببینیم از نقض پیش‌فرض دوم به چه می‌رسیم؟ نظریاتی پدید می‌آید که اعتقاد گوینده و گفتار وی را بر هم منطبق نمی‌داند. دست‌کم چهار مکتب پدید می‌آید:

1. مکتب استعاره و مجاز: کسی که گفته «ید الله فوق أیدیهم» قائل به دست داشتن برای خدا نیست؛ بلکه دست را مجاز از قدرت به کار برده است؛ یعنی اعتقاد گوینده با گفتار وی فاصله دارد.

2. مثلا گویندۀ گزارۀ «خدا ارحم‌الراحمین است» الزاماً به این گزاره معتقد نیست؛ بلکه تمنی و ترجی می‌کند؛ یعنی می‌گوید کاش خدا ارحم‌الراحمین بود!

3. برخی زبان دینی را از سنخ کنش گفتاری می‌دانند. این‌که دین می‌گوید «خدا از روح خود در انسان دمیده است» معنایش شناختاری نیست که واقعا خدایی هست و از روح خدا در انسان دمیده؛ بلکه می‌خواهد بگوید همدیگر را نکشید.

4. رویکردهای روایت‌محور و داستانی چهارمین اثر نقض پیش‌فرض دوم است. داستان‌نویس به تک‌تک گزاره‌ها اعتقاد ندارد.

از نقض پیش‌فرض سوم به چه می‌رسیم؟ به یک رویکرد که مینی‌مالیسم باشد. قابلیت بسط را از گزاره نفی می‌کند. مثلاً طبق گفتۀ قرآن «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزی إلا مثلها» کسی نمی‌تواند جمع و تفریق کند و یک سیئه را از 10 حسنه کم کند و 9 حسنه را برای خود مضبوط بداند. طبق مینی‌مالیسم در این سنخ گزاره‌های دینی فقط نیکی صدقه مهم است و بس.

وارد بخش دوم ارائه و کتاب استعاره و زبان دین خانم ساسکیس می‌شویم. در مقدمه خانم ساسکیس می‌گوید به دنبال بررسی سنت خاصی نیستم. هدف کتاب این است که با استعاره آیا می‌توان ساحت الوهی را بهتر فهمید؟ وگرنه تفاوت‌هایی در سنت‌های دینی هست؛ مثلاً در سنت مسیحی خدا داماد و انسان عروس است، ولی در سنت اسلامی صریحا دست‌کم این گونه نیست.

ساسکیس به تعریف زبان توجه می‌کند و ما را توجه می‌دهد که شهوداً می‌توان گفت که گزاره‌های تجربه‌پذیر با تجربه‌ناپذیر نمی‌توانند هم‌پایه باشند. مثلاً گزارۀ «این میز است» با «عدالت خوب است» هم‌پایه است. سخن از ارجاع به امر نامتعین از اینجا شروع می‌شود. به‌نظر ساسکیس، در گزاره‌های تجربه‌ناپذیر ازجمله در زبان دین، لباسی بر تن واقعیت دوخته می‌شود و لذا مستقیما به واقعیت ارجاع داده نمی‌شود. در نتیجه شیوه ارجاع زبان دینی به واقعیت منعطف است . این انعطاف در چهار وضعیت بروز می‌کند:

1. نحو موازی: ممکن است کلمه را در جایگاه نحوی غیرممکن به کار ببریم. مثلا گزارۀ «تو را بکار!» تعجب‌برانگیز است. اجمالاً می‌فهمیم یک چیزی می‌گوید ولی ارتباط معلوم نیست و از کجا آمده و معنایش چیست.

2. واژگان جدید تولد می‌یابند. مثل گفتمان برای پارادایم، گفتمان برای دیسکورس.

3. مجاز

4. استعاره

ساسکیس با تأکید بر وضعیت چهارم یعنی استعاره می‌گوید آنچه سنت ارسطویی استعاره می‌نامد در واقع استعاره نیست. ارسطو می‌گوید استعاره یعنی جانشینی با گزاره‌های لیترال و نحوی معنادار. نیاز به استفاده از استعاره صرفاً برای تهییج است و هیچ جنبه شناختی ندارد و معنای بیشتری افاده نمی‌کند. در تعریف ارسطو و کوئنتیلی مفروض است که گزاره‌های استعاری را می‌توان با گزاره‌های صریح غیراستعاری جایگزین کرد. ساسکیس به‌شدت مخالف است و مثال‌هایی می‌زند که چطور این تعریف نارساست و چقدر مثال داریم که گزاره‌های صریح غیراستعاری را نمی‌توان به جای گزاره‌های استعاری نشاند:

«او کاغذ را پر از خرچنگ‌قورباغه کرد»؛ «موضوع مبهم است»؛ «انار رسید»؛ «امیدوارم پادشاه مجرمان را ببخشد. + این خاکستر سردتر از آن است که روشن شود» و…

جلسه بعد درباره مدل‌ها و الگوها برای سخن گفتن می‌گوییم.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا